تاریخچه :
واژه حاکمیت بالینی سابقه ای طولانی از زمان بقراط حکیم دارد تاریخچه استفاده آن به وقوع مشکلات عمده و بزرگ در دنیای صنعت و از دست دادن مقادیر عظیمی از سرمایه گذاری ها بر می گردد. اگر چه این مقوله در کشورهای مختلف ودر زمینه های مختلف از یک بیماری گرفته تا یک سیستم استفاده شده است اما انگلستان به عنوان پیشروترین کشور در استفاده از این واژه و براه انداختن سازمان ها و کمیته هایی در اجرائی کردن ابعاد مختلف آن بوده است .در سال 1948 در کشور انگلستان، سازمان ملی خدمات سلامت ( National Health Service ) یا همان NHS بنیانگذاری شد. هدف از تأسیس این سازمان ارتقای کیفیت خدمات بود ولی در ابتدا هیچ برنامه مشخص و مدونی برای تحقق این هدف در دستور کار آن وجود نداشت.
در بدو امر تصور بر این بود که ارتقای «کیفیت» ارائه خدمات با آموزش صحیح پرسنل، فراهمسازی منابع و زیرساختها محقق خواهد شد. با این نگاه برنامهریزیها به این سمت سوق پیدا کردند که با تربیت افراد ماهر و تأمین امکانات لازم «کیفیت» را ارتقاء بخشند. پس از مدتی NHS دریافت که افزایش کیفیت خدمات در هر بخش یا واحد بدون برقراری ارتباط با بخشها و واحدهای دیگر آن هم در قالب یک نظام متمرکز دارای ویژگی انسجام و یکپارچگی، پاسخگوی پیچیدگیهای موجود در نظام سلامت نخواهد بود. به همین دلیل در دههی 1970 تحلیلگران و متفکرین سیستم سلامت انگلستان برای آنکه بین اجزای مختلف سیستم ارتقای کیفیت ارتباط برقرار کنند، روی مفاهیمی مانند «استاندارد»، «کرایتریا» کار کردند یعنی برای هر کدام از قسمتهای ساختار (structure)، فرآیند (process) و پیآمد (outcome) درصدد برآمدند به تدوین استاندارد بپردازند و آنها را در قالب موازین و اهداف عینی قابل سنجش مورد ارزشیابی قرار دهند. آنها بر این مفاهیم بعنوان ارتباط دهندههای اصلی حوزهها و اجزای مختلف یک «سیستم» و مفاهیم کلیدی در نگاه جامع به کیفیت فنی خدمات بالینی تأکید کردند و درصدد توسعه آنها با یک نگاه «سیستمی» برآمدند یعنی با تنظیم این استانداردها و ترجمان آنها بصورت معیارهای مشخص و عینی در هر یک از اجزای structure-process-outcome کل سیستم در حوزههای مختلف، بتوانند در رسیدن به آن استانداردها بطور هماهنگ و منسجم کار کنند. به این ترتیب بحث ارتقای کیفیت در قالب انسجام یافته و یکپارچه در NHS از سال 1970 مطرح شد.
در سال 1983 یک سند ملی تحت عنوان «گزارش گریفیت» (Griffiths Report) به فقدان «پاسخگویی» در نظام ارائه خدمات بالینی اشاره کرد و به این ترتیب موضوع مهم «accountability» نیز به مقوله استاندارد و کرایتریا اضافه گردید. یعنی مدیران باید در قبال پیآمدهای سیستم خودشان و به همان دلیل در قبال «اندازهگیری» نتایج کارکرد سیستمشان به معنی واقعی «پاسخگو» باشند.
دانشکده های سلطنتی پزشکی ترغیب به ایجاد سیستم های ممیزی بالینی جهت ارتقا بیشتر فرایندها و نتایج مراقبت های سلامتی شدند . در نتیجه مقایسه داخل و خارج بیمارستان تفاوت چشمگیری را در کمیت و کیفیت بسیاری از جنبه های ارائه خدمت نشان داد . اقدامات مشابهی نیز در سایر کشورها علی الخصوص آمریکای شمالی صورت گرفت .
در سال 1985 سازمان بهداشت جهانی (WHO) هدفی را تعیین کرد که در آن تا سال 1990 تمام اعضا باید مکانیسم های موثری را برای حصول اطمینان از کیفیت خدمات دریافتی توسط بیماران در نظام های سلامت ایجاد کنند این سازمان ابعاد چهار گانه ای را برای کیفیت خدمت تعریف کرد . این ابعاد عبارتند از :
- کارکرد حرفه ای کارکنان
- استفاده از منابع به صورت اثربخشی وکارآمد
- مدیریت خطر و پیشگیری از آن
- رضایت مندی بیماران و همراهان
با توجه به نتایج مطلوب حاصله از اجرای حاکمیت بالینی در کشورهای ذکر شده و نیز تاکید WHO، لازم است که چنین سیستمی در مراکز درمانی کشور ایجاد گردد .